فیلم هفته (نقد)

ساخت وبلاگ
نویسنده:amazonمن می خواهم عادی باشم.تنها چیزی که مارچلو کلریچی می خواهد این است که مثل بقیه باشد، معمولی باشد، استاندارد باشد و از چیزهای عادی خوشحال باشد: داشتن همسری زیبا، احمقی که عاشق لباس است، موقعیتی موفق در کار، مسافرت کردن، تربیت فرزندان. او رویای این را می بیند زیرا قبلاً "لذت های زوال" زیادی را در زندگی خود تجربه کرده است: یک مادر معتاد به مورفین، یک پدر در یک دیوانه خانه، یک تجربه همجنس گرایی با یک راننده در کودکی و قتل او.مارچلو می خواهد از شر این - سازگاری خلاص شود.برتولوچی ماهیت فاشیسم را مطالعه می‌کند و می‌فهمد که علت آن مطابقت، تمایل به ادغام با جمعیت است. اما خود سازگاری از کجا می آید؟مارچلو فردی ضعیف، به ظاهر ناتوان از رویارویی در مبارزه ویا حتی کاملاً بی احساس است، که به نظر من پاسخی به سؤال در مورد دلایل همنوایی است. ضعفی که در مرز فقدان احساسات و عقاید شخصی است. او وظیفه کشتن استاد سابقش پروفسور کوادری و همسرش را بر عهده دارد. و نمی تواند امتناع کند، اسلحه ای به او می دهند و او آن را می گیرد، اگرچه آن را در دستانش نمی گیرد، اما بی تفاوت به همسر پروفسور نگاه می کند که به شیشه ماشینش می زند. او در قفس آهنین خود می نشیند، هیچ احساس نمی کند، هیچ کاری نمی کند، تمام دنیای اطراف او مرتکب جنایت می شود و او مرتکب یک چیز وحشتناک تر می شود - او ساکت است.او یک فاشیست است نه از روی ترس یا اعتقادات ایدئولوژیک. و این هم غم انگیز و متأسفانه تراژیک است.افرادی مانند مارچلو پس از سرنگونی موسولینی به همین راحتی از دستورات و اعتقادات دولت جدید پیروی می کنند، جمعیتی خواهند بود، بی چهره، ناتوان از هیچ تصمیم و احساسی، مانند سایه هایی هستند که تنها سراب های تاریکی بر سر دارند.ای فیلم هفته (نقد)...
ما را در سایت فیلم هفته (نقد) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffilmhafteh0 بازدید : 3 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 5:25